چند شب پیش خونه یکی از دوستام بودم ساعت 1 بود بابا اس داد مگه صبح کلاس نداری؟

گفتم :آره دارم .

بابا: بیا خونه . صبح چطور میخوای بیدار شی؟

من: به سختی.............

نزدیک ساعت 2 بود رفتم خونه دیدم بابا نشسته تو پذیرایی گوشیشم تو دستشه قفل کرده رو اسی که من دادم.

صبح بیدار شدم برم دانشگاه دیدم ماشین بابا طوری پارکه که نمی تونم ماشین خودم از تو پارکینگ بیارم بیرون.

سویچشو پیدا نکردم ماشینو جا ب جا کنم مجبور شدم برم بالا تو اتاقش .

از خواب بیدارش کردم گفت چیه؟گفتم ماشینتو بدجوری پارکه نمیتونم ماشینمو ببرم بیرون سویچت کجاست؟

بابا : نمیدونم....

من: پ الان چطوری ماشینمو بیارم بیرون ؟

بابا: به سختی.......

یعنی تو زندگیم انقده قانع نشده بودم ......متعجب


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:قانع شدن, | 10:45 | نویسنده : محبوبه خیام |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • اسکندر